عمری بی طلوعم مثل غروبی سردم
آیینه دار غربت با آدمها غریبه
هوای چشمون من در حسرت یه سیب
تاریک سر نوشتم فانوس من شکسته
عمری بغضی سنگین راه گلوم و بسته
از شب به شب رسیدم از کوچه ها به بن بست
ای آدمهای سر خوش جایی برای من هست
شب گرد قصه عشق تنها و بی پناهم
اشکم رو گونه هاتون من سردی یه آهم